قلبم فدای عشق وعشقم فدای آزادی

اینجا سرزمین فکر وعقل من است ...

قلبم فدای عشق وعشقم فدای آزادی

اینجا سرزمین فکر وعقل من است ...

نامه ای به امیرکبیر

 

بخوان با ما سرود فتح فردا

        

              

                که فردا می رسد با پرچم ما

                           

                      

 

 

فرهنگ گفت وگو

 

          

             

گفت وگولازمه معرفت وزیستن در دنیای جدید است وگفت وگوی تمدنها کوششی است مستمربرای نزدیک شدن به حقیقت ودست یافتن به تفاهم.حقیقت بتنهایی دراختیار هیچ فرد اندیشه وتمدنی  نیست و نمی توان با حذف ویا به حاشیه راندن بخشی از جهان بر ظرفیت های جدید آن افزود.جهان نیازبه ظرفیت های معنوی ومادی نو داردوگفت وگوراهی گشوده به سوی این چشم اندازاست.گفت وگو کاوشی مشترک برای دست یابی به فهم ارتباط وامکان افزون ترانسانی است پس اگرقادر باشیم که معانی را میان خود بشکل جمعی مشترک سازیم توان جدیدی رابرای گسترش فضای واقعی جهان به وجود آورده ایم.ازطریق مفاهیم ومعانی مشترک به تشریک مساعی می رسیم وبا تشریک مساعی می توانیم جهان زیست فرهنگی واجتماعی خودراتوسعه دهیم.دردنیای به هم پیوسته کنونی دیالوگ مفهومی فراترازشرکت در یک بازی رویاروی دارد.مشارکت در دیالوگ بازی کردن باهم نه دربرابرهم است.هرفرد اندیشه و تمدنی به گفت وگوتن سپاردبرنده است ونیاز عمده عصر اطلاعات وزندگی درجامعه شبکه ای برنده شدن همگان است....

                                  بخشی از سخنان آقای خاتمی در دیدار اندیشمندان و فرهیختگان کشورمان

 

ای بلند وسرفراز ایران من

 

بعداز مدت ها تصمیم گرفتم وبلاگم رو آپدیت کنم و راستش رو اگر بخواین دلم می خواد درمورد خیلی چیزها حرف بزنم ولی وقتشو ندارم اما فقط مهمترین نگرانی هام رو با شمایی که به وبلاگم سر زدین درمیون می ذارم اگه دلتون خواست و فکر می کنین که دغدغه های من بعنوان یه جوون ایرونی می تونه دغدغه خیلی های دیگه وحتی شما هم باشه پس بیاین با هم یه راه حلی پیدا کنیم  ...

پروژه آبگیری سد سیوند رو احتمالا شنیدین و مطمئن هستم که اگر عاشق تاریخ وتمدن کشورمون باشیم نمی تونیم بسادگی از کنار این موضوع بگذریم .

مثل یه پازل می مونه این ها رو کنار هم بذاریم ببینیم به چه تصویر تلخی می رسیم

در مورد فیلم هالیوودی  {الکساندر} یا همون { اسکندر} چیزی شنیدین؟!    نمی دونم اگه ندیدینش یا حتی هیچی در موردش نشنیدین چی بگم ؟ آیا پیشنهاد بدم که ببینینش یا بگم که چون سراسر فیلم تحقیر تاریخ ما و عشقمون و فرهنگمون هست نبینیدش !

ولی مطمئن هستم در مورد فیلم ۳۰۰ حتما اطلاعات کافی دارین دوست عزیز

کوروش کبیر رو که می شناسینش همون پادشاه بزرگی که افتخار ما ایرونی هاست .  همون ابرمرد بی همتای تاریخ سراسر عظمت ما ایرونی ها. همونی که وقتی اسمش رو می بریم برای خیلی ها که آشنای وطن هستن یادآور منشور حقوق بشری هست که بر سر در سازمان ملل نصب شده من فکر می کنم تا زمانی که این منشور بر آنجا قرار داره هنوز سلسله هخامنشیان ادامه داره . دوست عزیز می دونی اسم مادر کوروش عزیزمون چه بود؟ اسمش بود ماندانا می دونی چرا حرف از مادر کوروش زدم چون از حجاب چادر استفاده می کرد حرف از حجاب زدم برای دوستایی که یه دغدغه دیگه هم دارن و نگران یه سری برداشت های به قول خودشون غلط از آزادی در جامعه هستن .خب بگذریم بریم سر اصل مطلب !

تا حالا به تخت جمشید و پاسارگاد رفتین یا عکس هایی از این بنا ها رو دیدین؟ میدونین که وقتی اسکندر به ایران حمله کرد اولین جایی که به آتش کشید تخت جمشید بود؟ به نظر شما مردمی که اونجا الان دارن زندگی می کنن  چی بیشتر می تونه کار وزندگی شونو رونق بده درامد مادی ومعنوی که از بابت گردشگری و حفظ میراث فرهنگی به جیبشون سرازیر میشه یا وجود یه سد و مزایای اقتصادی که صنعت سد سازی می تونه براشون به همراه داشته باشه ؟

به نظر شما زرتشتی ها وارمنی هایی که زمان جنگ ایران و عراق به جبهه ها می رفتن با چه انگیزه هایی می رفتن؟ مگه می تونست چیزی غیراز عشق به خاک پاک وطن و تمدن وفرهنگش اونها رو برای سینه سپرکردن درمقابل مزدوران عرب تحریک کنه؟

چرا اصراردارن خلیج فارس رو خلیج عربی بگن؟ چرا در فیلم {الکساندر} همه رفتارهای انساندوستانه کوروش هخامنشی رو به شخصیت پست وکثیف اسکندر مقدونی نسبت میدن؟ چرا سعی دارن رابطه ی عاطفی مادروفرزند رو که نقش مادر اسکندر در این فیلم {آنجلینا جولی} بازی می کنه رو به نوعی همذات پنداری با رابطه کوروش و ماندانا جلوه بدن و به من وتو ایرونی بگن که اسکندر مثلا قهرمان ازادیخواه می تونسته یه مادر مارباز  داشته باشه که اونو در کودکی اسکندر  ایرونی ها مجبور می کردن تن به فاحشه گری بده ؟!!!

چرا از دریای خزر ما فقط باید ۱۳٪ اونو در اختیار داشته باشیم وبقیه اش رو باید روسیه و دیگر کشورها بین خودشون تقسیم کنن ؟

چرا زبان فارسی نباید جزو زبانهای زنده ی دنیا باشه مگه غیر از اینه که حداقل نصف مردم آسیا این زبان رو بخشی از فرهنگ وتاریخشون می دونن؟ 

چرا کشورمون رو می خوان تکه تکه کنن هر روز یه ادعای جدید به فکرشون می رسه؟ یه روز حرف از سه تا جزیره می زنن. یه روز بحرین رو از ما جدا کردن . یه روز برای خوزستان دندون تیز می کنن وحتی یه اسم جدید براش انتخاب می کنن !! و یه روز می خوان کردستان رو از ما بگیرن و تازه الان به ذهنشون رسیده که شاید بتونن سیستان وبلوچستان رو هم به افغانستان ضمیمه بکنن و نیروهای ناتو و آمریکایی امنیت اونجا رو تامین کنن؟!!! جالب وتلخ هست نه رفیق؟

 به هر حال همه دنیا باید وباید اینو بدونه ما ایرونی ها این شعار مونه :

نبیند مرا زنده با بند کس                           که روشن روانم بر این است وبس

 قلمروایران از ۷۲۸ قبل از میلاد مسیح تا ۶۵۱ بغد از میلاد مسیح

 

 

 

 

 

ایران زمان ماد ها

 

 

 

 

ایران زمان امپراتوری هخامنشیان

 

 

 

 

ایران زمان اشکانیان

 

 

 

 

ایران زمان ساسانیان

 

 

 

Large_Iran.jpg (463498 bytes)

 

ایران فعلی

   

با یادی از حکومت مهرورز !!

 

بگذار تا شیطنت عشق چشمان تورا بر عریانی خویش بگشاید هرچند معنی ان چیزی جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را هرگز بخاطر ارامش تحمل نکن ...                                                                                         

دکتر علی شریعتی

      زندانی که اسارت ما را پاس می دارد سرنیزه نیست این عادتهای ماست که میله های ان زندان است

      بیایید به شکستن عادتها عادت کنیم  تسلیم زور نشویم حتی اگر بخواهند به زور تسلیممان کنند

      بیایید عادت کنیم به شکستن میله های جهل ونادانی  بیا یید شجاع باشیم تا سکوتمان را به سخره نگیرند

      برای نجات همیشه نباید قفل را گشود ... 

 

جام شوکران

 

سقراط (حدود سالهای ۳۹۹ ـ ۴۷۰ ق . م)، پدر علم فلسفه، با نحوه تدریس سوفسطائیان مخالفت کرد. سوفسطائیان، به شاگردان خود می آموختند که چگونه در مباحثات، به سوالات مختلف جوابهای زیرکانه ای بدهند. سقراط شاگردانش را تشویق می کرد تا در دنیای اطراف خود، جستجو کرده و مطابق با ندای وجدان خود زندگی کنند، حتی اگر این کار، آنها را در جهت مخالف با حکام کشور قرار دهد.


 سقراط هیچ اثر مکتوبی از خود بر جای نگذاشت، اما تعدادی از مباحثات وی با ساکنین آتن توسط شاگرد معروفش افلاطون (۳۴۷ ـ ۴۲۷ ق.م)و نیز کسنوفون(357-425 ق.م) بطور مکتوب ثبت شده اند. سقراط در حدود سال 470 سال ق.م در آلوِپِکا متولد گردید. آغاز زندگی او مصادف بود با دوران شکوفایی عظمت و افتخار آتن که در همان زمان امپراتوری دریایی خود را بنا نهاده بود. در دوران جوانی، قدرت بدنی شگفت انگیز سقراط، همگان را به تعجب وا داشت. قدرت تحمل او بسیار بالا بود، به طوری که در زمستان سخت، پا برهنه با یک جامه ی معمولی راه می رفت.

هنگامی که بیست و چند ساله بود ، افکارش متوجه مفهوم انسانیت شد. در آن زمان بیشتر تلاش های فلاسفه و متفکران، درباره جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و ماده آصلی آن چیست. اما او اعلام کرد که باید جهان شناسی را کنار گذاشت وبه انسان بازگشت. او بیان می کرد که پیامهای مخصوصی از سروش غیبی دریافت می کند.

در کتاب های تاریخی آمده است که روزی یکی از دوستان سقراط از سروش غیبی پرسید که آیا خردمند تر از سقراط وجود دارد؟ سرش غیبی پاسخ داد : نه. این واقعه سقراط را بر انگیخت تا ببیند که چه چیزی موجب شده تا او خردمند ترین انسان باشد؛ در حالی که خود را عالم و دانشمند نمی داند. سرانجام به این نتیجه رسید که: او خردمند ترین انسان است ، زیرا به جهل خود علم دارد و ادعای عالم بودن ندارد. از این پس، وی این رسالت را در وجود خود احساس کرد که در جست و جوی حقیقت ثابت و یقینی ، یعنی حکمت راستین باشد و به همگان نشان دهد که علم حقیقی یعنی:" علم به این که نمی دانم."

او در جنگهای پلوپونز شرکت کرد و شجاعتی که در آن جنگها از خود نشان داد ،از وی شخصیتی برجسته و ممتاز ساخت. در ادامه ی زندگی ، سقراط به رسالتی که بر دوش گرفته بود، پرداخت. در آن دوران سوفسطائی ها نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنها سفسطه و فن جدل آموزش می دادند وادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد . آنها خود را دانشمند ترین وعالمترین مردمان می خواندند.

سقراط بنا بر نتیجه ای که در زندگی بدان رسیده بود، با آن ها که ادعای علم و دانش داشتند، به مقابله پرداخت.

روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفت و گو می شد و می کوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلا شجاعت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر می کرد که حقیقت شجاعت را می شناسد و به آن آگاه است. سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع می کرد و در آغاز خود را با آن چه شخص مقابلش می گفت، همراه نشان می داد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، اما سر انجام بحث را به جایی می رساند که شخص مقابل به نادانی خود پی می برد؛ یعنی به این نتیجه می رسید که حقیقتا هیچ چیزی را درباره شجاعت نمی داند و به این صورت، سقراط به او می فهماند که اعتراف به نادانی ، بزرگترین دانش است. این روش، روش دیالکتیکی نام گرفت. وی اولین کسی بود که این شیوه را در بحث های فلسفی به کار برد و به همین دلیل، روش دیالکتیک را به نام او، دیالکتیک سقراطی می خوانند.


سقراط در آتن می گشت و با افراد مختلف به این روش بحث و گفتگو می نمود. او شاگردانی هم داشت که اکثر آن ها جوانان آتنی بودند. یکی از شاگردان وی که بعدها در شمار بزرگترین فلاسفه جهان قرار کرفت، افلاطون بود.سقراط به مانند افلاطون همجنس باز بود اگر چه در اواخر ازدواج کرد و صاحب فرزندانی شد.

سقراط بسیاری از بزرگان آتن را که ادعای علم و دانش داشتند، به همین نحو محکوم ساخت واین برای آنان خوشایند نبود.عاقبت این فشارها همراه با تحولات سیاسی ای که پیش آمد ، سقراط را در سال 399 ق.م به محکمه کشاند.

در محکمه سقراط متهم شد که: 1) خدایانی را که آتنیان می پرستند، عبادت نمی کند، بلکه اعمال دینی جدید و نا آشنا آورده است.

2) به علاوه جوانان شهر آتن را با افکار خود فاسد می کند.

به دلیل همین اتهام ها، برای او تقاضای مرگ شده بود. سقراط با خونسردی و متانت به تمام اتهام ها پاسخ گفت و آنها را به سوی خود متهم کنندگان بازگرداند. سقراط اعلام کرد که از مرگ هیچ باکی ندارد ، اما مرگ وی لکه ننگینی بر چهره آتن بر جای خواهد گذاشت و آیندگان، در این مورد، آتنیان را محکوم خواهند کرد. با تمام این احوال و دفاعیات مستحکم وی، هیئت منصفه ی دادگاه که تحت تأثیر جو سیاسی آشفته ی آن ایام بود ، حکم به مرگ سقراط داد.

درچند روزی که تا اجرای حکم باقی مانده و سقراط زندانی بود ، دوستان وی تلاش زیادی کرده و همه چیز را برای فرار او مهیا ساختند ، ولی سقراط با بیان اینکه چنین اقدامی مخالف اصول و ارزشهای اوست ، پیشنهادشان را رد کرد.

در روز موعود در حالی که خانواده و دوستان و شاگردانش گرد وی جمع شده و بی تابی می کردند، آنها را به آرامش فراخواند و پس از اینکه وصیتهایش را کرد، جام زهر(شوکران) را به آرامی سرکشید و پس از دقایقی جان سپرد

                                                                                     سردیس مرمری سقراط در موزه لوور

              

عقاید سقراط که در تضاد با عقاید نیروهای مذهبی و سیاسی آتن بود، باعث شد که وی را محاکمه کنند. او متهم به فاسد کردن جوانان و خیانت به عقاید دینی شد. سقراط به مرگ محکوم شد، اما وی با نوشیدن جام شوکران (نوعی سم)، خود را کشت.

نجوای سکوت من

 

من هر دو را می خواهم هم عشق را و هم آزادی را ...

قلبم را فدای عشقم می کنم و عشقم را فدای آزادی ...  (احمد شاملو)

   

پس از مرگم نمی دانم چه خواهد شد نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم صوتکی سازد گلویم صو تکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یک ریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان اشفته را اشفته تر سازد تا بدین سان بشکند در من سکوت مرگوارم را

( دکتر علی شریعتی)

این اولین نوشته من است دوستان عزیزم . من در این وبلاگ حرفهای خودم را می زنم هر انچه که مرا بسوی اندیشیدن فرا میخواند وهرانچه که به من راه زیستن می اموزد می خواهم هرانچه که اموختنی است بیاموزم وهر انچه که باید تجربه کرد را نیز فرابگیرم ... احساس عجیبی فکرم ودلم را به تسخیر خود کشانده است . روزهای گرم جوانی ام رایکی پس ازدیگری سپری می کنم زمان به سرعت می گذرد اما هنوزدراعماق وجودم بدنبال یافتن چراهای بسیاری هستم .ترسم ازتلاش کردن نیست می جویم ومی کاوم ومی یابم تا دلم ارام بگیرد. ترسم ازندانسته هایم نیز نیست بلکه خودرا محتاج به عمل کردن به دانسته هایم می دانم .می خواهم همواره مهره ها را انگونه حساب شده وبا ترکیب درست برصفحه شطرنج زندگی بنشانم که هیچگاه نداشتن ویا کم بودن موقعیت های ممتاز در زندگی را دلیلی بر شکست ندانم.

ای کاش اندیشه وتدبیرزمانه پیری مرا یاری رساند تا با قدرت جوانی زندگی خود را با بهترین شکل بگذرانم و ای کاش اینده ای که درانتظار من است کمی بسویم حرکت می کرد تادرگردباد های دهشتناک واقعیت های تلخ و شیرین زندگی گم نشوم.می خواهم زنده بمانم می خواهم پویا وبانشاط باشم می خواهم غرور جوانی ام را حفظ کنم وان را پاس بدارم ومی خواهم به اهدافم وبه ارمان هایم برسم .انقدربه اهدافم در زندگی باور دارم که حاضرم جانم را در راه رسیدن به انها از دست بدهم